سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند حارث بن حوت نزد او آمد و گفت چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم ؟ فرمود : ] حارث تو کوتاه‏بینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه ، و سرگردان ماندى . تو حق را نشناخته‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانى پیروان آن چه مردمانند . [ حارث گفت من با سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر کناره مى‏گیرم فرمود : ] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :446
بازدید دیروز :9
کل بازدید :152338
تعداد کل یاداشته ها : 275
103/9/9
4:20 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
کودکی تنها[1]
سلام دانشجوی ارشد هوش مصنوعی هستم و از داستانهایی که عمق و محتوا دارن خیلی خوشم میاد سعی میکنم اونا رو اینجا هم بزارم تا همه ببینن و از خوندنشون لذت ببرن روزگاری پر از یاسهای سپید داشته باشید

خبر مایه

دیشب داشتم با بچه یکی از دوستان شطرنج بازی میکنیم اولش باهام بازی میکرد مثلا من سربازم را میاوردم جلو دقیقا آنهم همین سرباز را میاورد جلو یک ده دقیقه ای اینجوری بازی کردیم تا آخر سر دل به دریا زدم و یک سرباز نفله کردم بعد بازی افتاد به روال منطقی ، آنوقت فیل را جلو آورد و من طمع کردم با وزیرم فیلش را زدم ، آنهم خیلی راحت با اسب وزیرم را زد و ماتم کرد آنقدر سریع این اتفاق افتاد که خودم موندم یکدفعه خنده ام گرفت کلی بوسش کردم میگه چرا اینجوری میکنی میگم آخه قربونت برم فکر نمیکردم اینقدر پیشرفت کرده باشی میگه  این که چیزی نیست آدم بعضی وقتها برای هدفش باید یک چیز بزرگ فدا کنه آن وقت با یک حرکت بی ارزش به یک هدف بزرگ میرسی